تولد آن
بزرگوار، شب جمعه نزديك اذان صبح پانزده شعبان سال 255 هجري واقع شد1].
عدد 255 از نظر حروف ابجد مساوي با كلمۀ نور است. مادر آن بزرگوار نرگس نام داشت
كه دختر پادشاه روم و دست تقدير او را به امام عسكري رسانيد2].
حكيمه
خاتون دختر حضرت جواد (ع) ميگويد: روز چهاردهم شعبان خدمت حضرت عسكري بودم. حضرت
فرمودند: امشب را پيش ما باش كه خداوند فرزندي به ما عنايت ميكند. چون اثر حمل در
نرگس نديدم، تعجب كردم و شب را خدمت آن بزرگوار بودم. آخر شب از خواب بلند شدم و
با نرجس نماز شب خوانديم. نزديك طلوع فجر در دل گفتم: چه شد آنچه حضرت فرمودند؟!
حضرت عسكري از اتاق ديگري فرمودند: عمه جان! وعدۀ خداوند نزديك است.
طولي
نكشيد كه لرزهاي به اندام نرگس افتاد و من او را در بغل گرفتم. آثار وضع حمل در
او پيدا شد و پارۀ ماهي به دنيا آمد كه به سجده رفت و انگشت سبابۀ خود را رو به
آسمان بلند كرد و شهادتين گفت و اسماء ائمه را به زبان آورد تا به اسم خود رسيد.
سپس گفت: اي خدا! وعدۀ خود را براي من منجز كن و كاري را كه به عهدۀ من است، به
اتمام برسان و آنچه براي من فرمودهاي، به اثبات رسان و با دست من جهان را از عدل
پر كن.»
و ديدم
كه به دست راست او نوشته شده بود: جَاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ
الْبَاطِلُ اِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقاً[3].
«حق آمد
و باطل نابود شد؛ همانا باطل از بين رفتني است».
حضرت
عسكري فرمودند: «نور ديدهام را بياور.»
بچه را
پيش حضرت بردم. سلام كرد و فرمود:
وَ نُريدُ اَنْ نَمُنَّ عَلَي
الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْاَرْضِ وَ تَجْعَلَهُمْ اَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ
الْوارِثينَ وَ نُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْاَرْضِ وَ نُرِيَ فِرْعَونَ وَ هَامَانَ
وَ جُنَودَ هُمَا مِنْهُمْ مَا كَانُوا يَحْذَرُونَ[4].
اراده
ميكنيم ـ امر قطعي و مسلم است ـ اينكه منت گذاريم بر مستضعفين در اين زمين و آنان
را پيشواي جهان قرار دهيم و آنان را وارث اين زمين قرار دهيم و نشان دهيم و فرعون
و فرعونيان را، هامان و هامانيان را از آن مستضعفين از آنچه ميترسند5].
گويا
اين آيه شريفه ميفرمايد كه سنت حق تعالي اين است كه فرعون و فرعون صفتها به دست
مظلومها نابود شده و ميشوند، و سرانجام زير دستان ظالمين، ظالم را سر جاي خود
خواهند نشانيد. ما نبايد از اين قضيۀ تاريخي استبعاذ كنيم؛ زيرا خرق عادت است،
ريشۀ قرآني دارد.
چنانچه
در مقدمه متذكر شديم، حضرت بقيه الله پنج سال با پدر بود و در اين پنج سال تا آن
اندازه كه ممكن بود، حضرت را معرفي نموده است.
محمد بن
معاويه و محمد بن ايوب و محمدبن عثمان كه همه از بزرگان شيعه هستند، نقل ميكنند
كه حضرت عسكري به ما، كه چهل نفر بوديم، حضرت بقيه الله را معرفي نمود و فرمود:
هذَا اِمَامُكُمْ مِنْ بَعْدِي وَ خَليفَتي عَليْكُمْ اَطيعُوا وَ لا تَنَفَرّ
قَوامِنْ بَعْدي فَتَهْلِكُوا في اَديانِكُمْ[6].
«اين
امام شما است بعد از من. او را اطاعت كنيد، متفرق نشويد كه هلاك ميشويد.»
سعدبن
عبدالله از علماي بزرگ شيعه ميگويد: چهل مسألۀ مشكل خدمت حضرت عسكري نوشتم و نزد
احمد بن اسحاق، كه او هم از وكلاي امام عسكري و از علماي بزرگ شيعه است، بردم كه
خدمت امام برساند و جواب بياورد. احمد بن اسحاق به من گفت: خودت بيا تا با هم خدمت
حضرت عسكري مشرف شويم. سعد بن عبدالله ميگويد: با احمدبن اسحاق خدمت حضرت عسكري
رسيديم و حضرت بقيه الله آنجا بود. صد و شصت كيسه وجوه بريهاي را كه آورده بود،
خدمت امام عسكري نهاد. حضرت عسكري به نور ديدهاش فرمود: بيا اين وجوه بريه را
بردار و حرام آن را از حلال و خوب آن را از متشبه فرق بگذار! حضرت بقيه الله
صاحبان همۀ آن صد و شصت كيسه را نام برد. مقدار پول موجود در كيسهها را فرمود و
حلال را از حرام فرق نهاد. سپس مسايل مشكل مرا بدون تأمل جواد داد؛ حتي برخي از
آنها را قبل از اينكه بپرسم جواب داد7].
پس از
شهادت حضرت عسكري (ع)، امامت به حضرت بقيه الله منتقل شد و آن حضرت از ترس دشمن
مجبور به غيبت شد؛ ولي در مدت هفتاد و چهار سال، خواص شيعه با حضرت تماس داشتند.
تماس حضوري، تماس مكتوب، تماس با واسطۀ وكلاي آن حضرت. در آن هفتاد و چهار سال از
طرف آن بزرگوار، چهار نفر به منصب وكالت خاصه منصوب بودند كه حضرت، غالب كارها را
به واسطۀ آنان انجام ميداد. آن چهار نفر عثمان بن سعيد، محمدبن عثمان، حسين بن
روح، علي بن محمد سيمري هستند. اين چهار نفر مورد اعتماد ائمه طاهرين و همه بزرگان
شيعه بودهاند.
بعد از
هفتاد و چهار سال، نامهاي از امام براي علي بن محمد سيمري آمد كه فرموده بود:
«همين چند روزه ميميري، نيابت خاصه تمام شد و از اين به بعد، نوبت غيبت كبري است8]».
از اين جهت آن هفتاد و چهار سال را غيبت صغري ناميدند9].
چون امر
امت اسلامي نبايد تعطيل شود، زمام امور را به دست مجتهد مجامع الشرايط دادند، و در
توقيعي كه براي ثقهالاسلام كليني صاحب كافي از طرف حضرت بقيهالله نوشته شده بود،
و آن توقيع را كليني و صدوق و شيخ در كتب اربعه نقل فرمودهاند، چنين مرقوم شده
است:
وَ اَمَّا الْحَوادِثُ
الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا اِلَي رُوَاةِ اَحادِيثِنَا فَاِنَّهُمْ حُجَّتِي
عَلَيْكُمْ وَ اَنَاَ حُجَّةُ اللهِ.
و اما
پيشامدهايي را كه بايد به من مراجعه كنيد، به راويان احاديث ما مراجعه كنيد؛ زيرا
آنان از طرف من حجت بر شما هستند؛ چنانچه من حجت بر شما از طرف خداوند ميباشم.
نظير
اين روايت از امام صادق نيز صادر شده10]و آن حضرت نيز امر امت اسلامي
را ـ موقعي كه دسترسي به امام معصوم نباشد ـ به دست مجتهد جامع الشرايط دادهاند.
بحث از
ولايت فقيه، بحثي است ارزنده و مفصل و ما در كتاب مقايسهاي بين نظامهاي اقتصادي
از آن بحث نمودهايم. طالبين ميتوانند به آنجا مراجعه كنند.
اصل
غيبت، سري از اسرار الهي است. از ائمه دين از سر غيبت سؤال شده است و فرمودهاند
كه غيبت سري از اسرار خدا است11]. امام صادق (ع) فرموده است:
جريان غيبت، نظير قضيۀ حضرت موسي و خضر است و چنانچه بعد از اتمام درس مخصوص كه
براي موسي نهاده شده بود، سر كارهاي حضرت خضر معلوم ميشود12].
بنابراين ما از سر غيبت بحث نميكنيم، ولي آنچه ميدانيم بقيه الله علاوه بر اينكه
رقيب موكل؛ نگهبان ـ بر عالم هستي است و قرآن ميفرمايد:
قُل اِعْمَلُوا فَسَيَري اللهُ
عَمَلكُمْ وَ رَسُولُهَ وَ الْمُؤمِنُونَ[13].
بگو هر
چه ميخواهيد به جا آوريد؛ ولي بدانيد كه خدا و رسول او و ائمۀ طائرين بر شما
رقابت دارند.» خود ايشان بنابر توقيعي كه براي شيخ مفيد رحمه الله فرستادهاند،
چنين فرمودهاند:
اِنّا غَيْرُ مُهْمِلينَ
لِمُرَاعَاتِكُمْ وَ غَيْرُ نَاسِينَ لِذِكْرِكُمْ وَ لَولاَ ذَلِكَ لَسَلَبْتُكُمُ
الْاَعْداءُ[14].
«همانا
ما شما را مهمل و بيسرپرست نگذاردهايم و مراعات شما را ميكنيم. مواظبت از شما
داريم و به ياد شما هستيم و شما را فراموش نميكنيم و اگر نبود مراعات ما و اينكه
به ياد شما هستيم، دشمن شما را نابود كرده بود».
آن حضرت
واسطۀ فيض عالم هستي است و ائمۀ طاهرين به اينكه آنان واسطۀ فيض عالم هستي ميباشند،
اشاره دارند.
رواياتي
از رسول اكرم (ص)15]و امام صادق (ع)16] و حضرت بقيهالله17]
موجود است كه وقتي سؤال ميكنند: فايده امام غايب براي عالم هستي چيست؟ جواب ميدهند:
امام غايب، نظير خورشيد زير ابر است. چنانچه خورشيد زير ابر مفيد براي عالم ماده
است، گر چه مردم از ديدن آن محروم هستند؛ همچنين است وجود امام غايب.
براي
توضيح اينگونه روايات، بايد گفت: براي هر چيزي در اين جهان محور و مركزي است. از
اتم تا كهكشان، وجود محور و مركز براي آنها امري ضروري و قطعي است. پروردگار عالم
براي هر دانۀ اتم محور و مركزي قرار داده است، كه بقا و هستي آن اتم وابسته به آن
محور و مركز است و بقا و هستي آن محور و مركز خود اتم وابسته به ذات ربوبي است.
همچنين است همۀ كهكشانها. وقتي چنين است، قاعدۀ استقراء ميگويد: اگر جزء اين جهان
محور و مركز داشته باشد، بايد همۀ جهان روي هم، محور و مركز داشته باشد تا جهان
وابسته به او و جهان وابسته به ذات ربوبي باشد.» حضرت بقيه الله محور و مركز، همۀ
جهان وابسته به ذات خدا است.
اين
معناي رواياتي است كه ميگويد: امام زمان نظير خورشيد زير ابر است. ما اگر چه از
آفتاب علم و فضايل امام زمان محروم هستيم؛ ولي وجود ما، وجود آسمان و زمين،
وجود عالم هستي وابسته به او است. در
زيارت خود حضرت ميخوانيم: بِيُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَي وَ
بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْاَرْضُ وَ السَّمَاءُ.
به
واسطۀ وجود مقدس او به عالم هستي فيض داده ميشود و به واسطۀ او آسمان و زمين
پابرجا است.
در
روايات فراواني در وصف امام (ع) چنين آمده است:
لَوْ لَا الْحُجَّةُ لَساخَتِ
الْأَرْضُ بِاَهْلِها.
اگر حجت
خدا نباشد، زمين پابرجا نخواهد بود18].
در
زيارت جامعۀ كبريه چنين آمده است:
بِكُمْ فَتَحَ اللهُ وَ بِكُمْ
يَخْتِمُ وَ بِكُمْ يُنَزِلُ الْغَيْثَ وَ بِكُمْ يُمْسِكُ السَّمَاءَ اَنْ تَقَعَ
عَلَي الاَرْضِ وَ بِكُمْ يُنفِّسُ الْهَمَّ وَ يكْشِفُ الضُّرَّ.
وجود
عالم هستي از اول تا پايان، به واسطه شما است. نزول باران، فيض خدا براي عالم هستي
به واسطۀ شما است. بقاي عالم هستي به واسطۀ شما است، برطرف شدن غمها و بلاها به
واسطه شما است.
از همۀ
اين فوايد كه بگذريم، زمينه رشد سياسي و فكري كه مقدمۀ ظهور است، در زمان غيبت
پيدا ميشود و اگر غيبت نباشد، ظهور ممكن نيست. توضيح اين نكته در بحثهاي بعدي
انشاء الله ميآيد.
پي نوشت
ها:
[1].
جلاء العيون شبر ره ج 3 ص 138، اصول كافي ج 1 ص 514.
[2].
كتاب الغيبه شيخ طوسي ره.
[3].
بنياسرائيل، قسمتي از آيۀ 81.
[4].
قصص، آيات 5 و 6.
[5].
بحارالانوار ج 51 ص 19، كتاب الغيبه شيخ طوسي (ره)
[6].
بحارالانوار ج 52 ص 26، كمال الدين.
[7].
بحارالانوار ج 52 ص 78 ـ كمال الدين صدوق ره.
[8].
احتجاج طبرسي ره ج 2 ص 297 ط نجف ـ كمال الدين
[9]. شيخ مفيد در ارشاد تصريح ميكند
كه «غيبت صغري» از روز تولد حضرت مهدي عليهالسلام حساب ميشود تا روز رحلت آخرين
نايب خاص آن حضرت. (329ـ255) ه .ق.
[10].
وَ اَمّا مَنْ كَانِ مِنْ الْفُقَهاء صائنْاً لِنَفْسِهِ حافِظاً لدينه مخالِفَاً
لِهَواهُ مُطيعاً لِأَمْرِ مَوْلاهُ فَلِلْعَوامِ اَنْ يُقَلِّدُوُهُ (احتجاج
طبرسي) و هر يك از فقيهان كه نگهدار نفسش و نگهبان دينش و مخالف تمايلات نفسانيش و
فرمانبر مولايش باشد، بر عوام واجب است از او تقليد كنند.
[11].
علل الشرايع صدوق (ره) باب 179 ص 246.
[12].
علل الشرايع صدوق (ره) باب 179 ص 246.
[13].
توبه 105.
[14]
احتجاج طبرسي ره ج 2.
[15].
كمال الدين ج 1 / ص 265.
[17]. به اين مضامين در اصول كافي كتاب الحجه ص 177ـ179 هفده روايت
نقل شده است از جمله اين روايت: لَوْ لا ما عَلَي الْأرْضِ مِنّا لَساخَتْ
بِاَهْلِها: اگر از ما فردي در روي زمين نباشد، هر آينه زمين اهلش را فرو ميبرد.
[18]. به اين مضمون در اصول كافي
كتاب الحجه ص 177ـ179 هفده روايت نقل شدهاست از جمله اين روايت: لو لا ما علي
الأرض منا لساخت باهلها: اگر از ما فردي در روي زمين نباشد، هر آينه زمين اهلش را
فرو ميبرد.